
یا صغیر السن یا رطب البدن
یا قریب العهد من شرب اللبن
یا صغیر السن یا رطب البدن
یا قریب العهد من شرب اللبن
هاشمی الوجه ترکی القفا
دیلمی الشعر رومی الذقن
روحه روحی و روحی روحه
من رآی روحین عاشا فی بدن
صح عند الناس انی عاشق
غیر ان لم یعرفوا عشقی به من
اقطعوا شملی و ان شئتم صلوا
کل شیء منکم عندی حسن
ذاب مما فی متاعی وطنی
و متاعی باد مما فی وطن
ندا رسید به جانها ز خسرو منصور نظر به حلقه مردان چه میکنید از دور چو آفتاب برآمد چه خفتهاند این خلق…
می پرد این مرغ دیگر در جنان عاشقان سوی عنقا می کشاند استخوان عاشقان ای دریغا چشم بودی تا بدیدی در هوا…
امروز تو خوشتری و یا من بی من تو چگونهای و با من نی نی من و تو مگو رها کن فرقی…
ما مینرویم ای جان زین خانه دگر جایی یا رب چه خوش است این جا هر لحظه تماشایی هر گوشه یکی باغی…
گر هیچ نگارینم بر خلق عیانستی ای شاد که خلقستی ای خوش که جهانستی گر نقش پذیرفتی در شش جهت عالم بالا…
گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی از جنبش او جنبش این پرده نبینی از تابش آن مه که در افلاک نهان…
آن مه که ز پیدایی در چشم نمیآید جان از مزه عشقش بیگشن همیزاید عقل از مزه بویش وز تابش آن رویش…
بر آن بودم که فرهنگی بجویم که آن مه رو نهد رویی به رویم بگفتم یک سخن دارم به خاطر به پیش…