گه چرخ زنان همچون فلکم
گه بال زنان همچون ملکم
چرخم پی حق رقصم پی حق
من زان ویم نی مشترکم
چون دید مرا بخرید مرا
آن کان نمک زان بانمکم
شیر است یقین در بیشه جان
بدرید یقین انبان شکم
آن کو به قضا داده‌ست رضا
قاضی کندش روزی ملکم
یأجوج منم مأجوج منم
حد نیست مرا هر چند یکم
بربند دهان در باغ درآ
تا کم نکنی خط‌های چکم
مولانا
به پیشت نام جان گویم زهی رو حدیث گلستان گویم زهی رو تو این جا حاضر و شرمم نباشد که از حسن…
مولانا
از انبهی ماهی دریا به نهان گشته انبه شده قالب‌ها تا پرده جان گشته از فرقت آن دریا چون زهر شده شکر…
مولانا
افتاد دل و جانم در فتنه طراری سنگینک جنگینک سر بسته چو بیماری آید سوی بی‌خوابی خواهد ز درش آبی آب چه…
مولانا
چون بجهد خنده ز من خنده نهان دارم از او روی ترش سازم از او بانگ و فغان آرم از او با…
مولانا
شده‌ام سپند حسنت وطنم میان آتش چو ز تیر تست بنده بکشد کمان آتش چو بسوخت جان عاشق ز حبیب سر برآرد…
مولانا
ای برده اختیارم تو اختیار مایی من شاخ زعفرانم تو لاله زار مایی گفتم غمت مرا کشت گفتا چه زهره دارد غم…
مولانا
هست در حلقه ما حلقه ربایی عجبی قمری باخبری درد دوایی عجبی هست در صفه ما صف شکنی کز نظرش تابد از…
مولانا
الا هات حمرا کالعندم کانی ما زجتها عن دمی و یبدو سناها علی وجنتی اذا انحدرت کاسها عن فمی فطوبی لسکراء من…
نتیش | هوش مصنوعی مجله اینترنتی