
بر روی زمین خرقه و زنار نماند
آن را که دمی روی نمایی ز دو عالم
آن سوخته را جز غم تو کار نماند
گر برفکنی پرده از آن چهره زیبا
از چهره خورشید و مه آثار نماند
در خواب کنی سوختگان را ز می عشق
تا جز تو کسی محرم اسرار نماند
مگر مستی نمیدانی که چون زنجیر جنبانی ز مجنونان زندانی جهانی را بشورانی مگر نشنیدهای دستان ز بیخویشان و سرمستان وگر نشنیدهای…
آن خواجه خوش لقا چه دارد بازار مرا بها چه دارد او عشوه دهد از او تو مشنو رختش بطلب که تا…
هر که بالاست مر او را چه غم است هر که آن جاست مر او را چه غم ست که از این…
ای ظریف جهان سلام علیک ای غریب زمان سلام علیک ای سلام تو درنگنجیده در خم آسمان سلام علیک دی که بگذشت…
بانگ برآمد ز دل و جان من که ز معشوقه پنهان من سجده گه اصل من و فرع من تاج سر من…
یا وَلی نِعمَتی وَ سُلطانی سابِقالحُسنُ ما لَهُ ثانی انت بحر تحیط بالدنیا مدمن جوهر و مرجان کان بنیان عبد کم خربا…
سیمرغ کوه قاف رسیدن گرفت باز مرغ دلم ز سینه پریدن گرفت باز مرغی که تا کنون ز پی دانه مست بود…
نه آتشهای ما را ترجمانی نه اسرار دل ما را زبانی برهنه شد ز صد پرده دل و عشق نشسته دو به…