
گر شمس و قمر خواهی نک شمس و قمر باری
ور صبح و سحر خواهی نک صبح و سحر باری
گر شمس و قمر خواهی نک شمس و قمر باری
ور صبح و سحر خواهی نک صبح و سحر باری
ای یوسف کنعانی وی جان سلیمانی
گر تاج و کمر خواهی نک تاج و کمر باری
ای حمزه آهنگی وی رستم هر جنگی
گر تیغ و سپر خواهی نک تیغ و سپر باری
ای بلبل پوینده وی طوطی گوینده
گر قند و شکر خواهی نک قند و شکر باری
ای دشمن عقل و هش وی عاشق عاشق کش
گر زیر و زبر خواهی نک زیر و زبر باری
ای جان تماشاجو موسی تجلی جو
گر سمع و بصر خواهی نک سمع و بصر باری
ای دیو پر از کینه وی دشمن دیرینه
گر فتنه و شر خواهی نک فتنه و شر باری
خاموش مگو چندین برخیز سفر بگزین
گر یار سفر خواهی نک یار سفر باری
شمس الحق تبریزی از حسن و دلاویزی
گر خسته جگر خواهی نک خسته جگر باری
هین که خروس بانگ زد وقت صبوح یافتی شرح نمیکنم که بس عاقل را اشارتی فهم کنی تو خود که تو زیرک…
ای حیلههات شیرین تا کی مرا فریبی آن را که ملک کردی دیگر چرا فریبی اما چو جمله عالم ملک تو است…
به گرد تو چو نگردم به گرد خود گردم به گرد غصه و اندوه و بخت بد گردم چو نیم مست من…
جای دگر بودهای زانک تهی رودهای آب دگر خوردهای زانک گل آلودهای مست دگر بادهای کاحمق و بس سادهای دل چه بدو…
باده ده، ای ساقی هر متقی بادهٔ شاهنشهی راوقی جام سخن بخش که از تف او گردد دیوار سیه منطقی بردر و…
گویند شاه عشق ندارد وفا دروغ گویند صبح نبود شام تو را دروغ گویند بهر عشق تو خود را چه میکشی بعد…
بگو ای یار همراز این چه شیوهست دگرگون گشتهای باز این چه شیوهست عجب ترک خوش رنگ این چه رنگست عجب ای…
ذره ذره آفتاب عشق دردی خوار باد مو به موی ما بدان سر جعفر طیار باد ذرهها بر آفتابت هر زمان بر…