
گر ز تو بوسه ای خرد صد مه و مهر و مشتری
تا نفروشی ای صنم کز مه و مهر خوشتری
گر ز تو بوسه ای خرد صد مه و مهر و مشتری
تا نفروشی ای صنم کز مه و مهر خوشتری
ور دو هزار جان و دل بر در تو وطن کند
در مگشای ای صنم کز دل و جان تو برتری
آینه کیست تا تو را در دل خویش جا دهد
ای صنما به جان تو کاینه در بننگری
دست مده تو چرخ را تا که به پیش اسب او
غاشیه تو را کشد بر سر خود به چاکری
دولت سنگ پارهای گرچه بیافت چارهای
در تن خویش بنگرد بیند وصف گوهری
ای دل باز شکل من جانب دست عشق او
با پر عشق او بپر چند به پر خود پری
در پی شاه شمس دین تا تبریز میدوان
لشکر عشق با وی است رو که تو هم ز لشکری
گر جام سپهر، زهرپیماست آن در لب عاشقان چو حلواست زین واقعه گر ز جای رفتی از جای برو که جای این…
هر چه دلبر کرد ناخوش چون بود هر چه کشت افزاست آتش چون بود نقشهایی که نگارد آن نگار عقل آن را…
آمد بهار خرم آمد نگار ما چون صد هزار تنگ شکر در کنار ما آمد مهی که مجلس جان زو منورست تا…
یک قوصره پر دارم ز سخن جان میشنود تو گوش مکن دربند خودی زین سیر شدی گیری سر خود ای بیسر و…
ما قحطیان تشنه و بسیارخوارهایم بیچاره نیستیم که درمان و چارهایم در بزم چون عقار و گه رزم ذوالفقار در شکر همچو…
هر چه کنی تو کرده من دان هر چه کند تن کرده بود جان چشم منی تو گوش منی تو این دو…
ای فصل باباران ما برریز بر یاران ما چون اشک غمخواران ما در هجر دلداران ما ای چشم ابر این اشکها میریز…
ندا رسید به جانها که چند میپایید به سوی خانه اصلی خویش بازآیید چو قاف قربت ما زاد و بود اصل شماست…