
چیست با عشق آشنا بودن
بجز از کام دل جدا بودن
چیست با عشق آشنا بودن
بجز از کام دل جدا بودن
خون شدن خون خود فروخوردن
با سگان بر در وفا بودن
او فدایی است هیچ فرقی نیست
پیش او مرگ و نقل یا بودن
رو مسلمان سپر سلامت باش
جهد میکن به پارسا بودن
کاین شهیدان ز مرگ نشکیبند
عاشقانند بر فنا بودن
از بلا و قضا گریزی تو
ترس ایشان ز بی بلا بودن
ششه میگیر و روز عاشورا
تو نتانی به کربلا بودن
معده را پر کردهای دوش از خمیر و از فطیر خواب آمد چشم پر شد کآنچ میجُستی بگیر بعد پرخوردن چه آید؟…
تا نزند آفتاب خیمه نور جلال حلقه مرغان روز کی بزند پر و بال از نظر آفتاب گشت زمین لاله زار خانه…
ز زندان خلق را آزاد کردم روان عاشقان را شاد کردم دهان اژدها را بردریدم طریق عشق را آباد کردم ز آبی…
دلارام نهان گشته ز غوغا همه رفتند و خلوت شد برون آ برآور بنده را از غرقه خون فرح ده روی زردم…
اگر زهر است اگر شکر چه شیرین است بیخویشی کله جویی نیابی سر چه شیرین است بیخویشی چو افتادی تو در دامش…
ای دل به غمش ده جان یعنی بنمی ارزد بی سر شو و بیسامان یعنی بنمی ارزد چون لعل لبش دیدی یک…
اگر عالم همه پرخار باشد دل عاشق همه گلزار باشد وگر بیکار گردد چرخ گردون جهان عاشقان بر کار باشد همه غمگین…
کسی خراب خرابات و مست میباشد از او عمارت ایمان و خیر کی باشد یکی وجود چو آتش بود نباشد آب محال…