
چون دل من جست ز تن بازنگشتی چه شدی
بیدل من بیدل من راست شدی هر چه بدی
چون دل من جست ز تن بازنگشتی چه شدی
بیدل من بیدل من راست شدی هر چه بدی
گر کژ و گر راست شدی ور کم ور کاست شدی
فارغ و آزاد بدی خواجه ز هر نیک و بدی
هیچ فضولی نبدی هیچ ملولی نبدی
دانش و گولی نبدی طبل تحیات زدی
خواجه چه گیری گروم تو نروی من بروم
کهنه نهام خواجه نوم در مدد اندر مددی
آتش و نفتم نخورد ور بخورد بازدهد
چون عددی را بخورد بازدهد بیعددی
بر سر خرپشته من بانگ زن ای کشته من
دانک من اندر چمنم صورت من در لحدی
گرچه بود در لحدی خوش بودش با احدی
آنک در آن دام بود کی خوردش دام و ددی
و آنک از او دور بود گرچه که منصور بود
زارتر از مور بود ز آنک ندارد سندی
ایا بدر الدجی بل انت احسن اذا وافاک قلب کیف یحزن فصر یا قلب فی سوق المعالی له رهنا اذا ما کنت…
عشق را جان بیقرار بود یاد جان پیش عشق عار بود سر و جان پیش او حقیر بود هر که را در…
بگشای چشم خود که از آن چشم روشنیم حاشا که چشم خویش از آن روی برکنیم پروانهای تو بهر تو بفروز سینه…
هر طربی که در جهان گشت ندیم کهتری میبرمد از او دلم چون دل تو ز مقذری هر هنری و هر رهی…
اگر گم گردد این بیدل از آن دلدار جوییدش وگر اندررمد عاشق به کوی یار جوییدش وگر این بلبل جانم بپرد ناگهان…
شنیدی تو که خط آمد ز خاقان که از پرده برون آیند خوبان چنین فرموده است خاقان که امسال شکر خواهم که…
به کوی دل فرورفتم زمانی همیجستم ز حال دل نشانی که تا چون است احوال دل من که از وی در فغان…
ای بس فراز و شیب که کردم طلب گری گه لوح دل بخواندم و گه نقش کافری گه در زمین خدمت چون…