
چو بیگاه است و باران خانه خانه
صلای جمله یاران خانه خانه
چو بیگاه است و باران خانه خانه
صلای جمله یاران خانه خانه
چو جغدان چند این محروم بودن
به گرداگرد ویران خانه خانه
ایا اصحاب روشن دل شتابید
به کوری جمله کوران خانه خانه
ایا ای عاقل هشیار پرغم
دل ما را مشوران خانه خانه
به نقش دیو چند این عشقبازی
لقبشان کرده حوران خانه خانه
بدیدی دانه و خرمن ندیدی
بدین حالند موران خانه خانه
مکن چون و چرا بگذار یارا
چرا را با ستوران خانه خانه
در آن خانه سماع ختنه سور است
ولیکن با طهوران خانه خانه
بنا کردهست شمس الدین تبریز
برای جمع عوران خانه خانه
امسال بلبلان چه خبرها همیدهند یا رب به طوطیان چه شکرها همیدهند در باغها درآی تو امسال و درنگر کان شاخههای خشک…
چه کس ام من؟ چه کس ام من؟ که بسی وسوسهمند ام گَه از آن سوی کشند م گَه از این سوی…
ای تو چو خورشید و شه خاص من کفر من و توبه و اخلاص من رقص کند بر سر چرخ آفتاب تا…
ساقی روحانیان روح شدم خیز خیز تا که ببینند خلق دبدبه رستخیز دوش مرا شاه خواند بر سر من حکم راند در…
تو را سعادت بادا در آن جمال و جلال هزار عاشق اگر مرد خون مات حلال به یک دمم بفروزی به یک…
باده ده آن یار قدح باره را یار ترش روی شکرپاره را منگر آن سوی بدین سو گشا غمزه غمازه خون خواره…
دی بر سرم تاج زری بنهاده است آن دلبرم چندانک سیلی می زنی آن می نیفتد از سرم شاه کله دوز ابد…
می پرد این مرغ دیگر در جنان عاشقان سوی عنقا می کشاند استخوان عاشقان ای دریغا چشم بودی تا بدیدی در هوا…