
پیشتر آ ای صنم شنگ من
ای صنم همدل و همرنگ من
پیشتر آ ای صنم شنگ من
ای صنم همدل و همرنگ من
شیوه گری بین که دلم تنگ شد
تا تو بگوییش که دلتنگ من
جنگ کنم با دل خود چون عوان
تا تو بگویی سره سرهنگ من
چند بپرسی که رخت زرد چیست
از غم تو ای بت گلرنگ من
دوش به زهره همه شب میرسید
زاری این قالب چون چنگ من
جان مرا از تن من بازخر
تا برهد جان من از ننگ من
ای شده از لطف لب لعل تو
صیرفی زر دل چون سنگ من
صلح بده جان مرا و مرا
کز جهت توست همه جنگ من
پای من از باد روانتر شود
گر تو بگویی که بیا لنگ من
زان شدهام بسته آونگ تو
کز تو شود چون شکر آونگ من
ای تو ز من فارغ و من زار زار
اه چه شوم چون کنی آهنگ من
زنگی غم بر در شادی روم
روم مرا بازخر از زنگ من
بیگهی و دوری ره باک نیست
نیم قدم شد ز تو فرسنگ من
پیری من گشته به از کودکی
تازه شده روی پرآژنگ من
خامش کن چون خمشان دنگ باش
تات بگوید خمش و دنگ من
بفریفتیم دوش و پرندوش به دستان خوردم دغل گرم تو چون عشوه پرستان دی عهد نکردی بروم بازبیایم سوگند نخوردی که بجویم…
دل چه خوردهست عجب دوش که من مخمورم یا نمکدان کی دیدهست که من در شورم هر چه امروز بریزم شکنم تاوان…
آورد خبر شکرستانی کز مصر رسید کاروانی صد اشتر جمله شکر و قند یا رب چه لطیف ارمغانی در نیم شبی رسید…
دیده خون گشت و خون نمیخسبد دل من از جنون نمیخسبد مرغ و ماهی ز من شده خیره کاین شب و روز…
ای رونق نوبهار برگو وی شادی لاله زار برگو بیغصه می فروش مینوش بیزحمت شاخ خار برگو ای بلبل و ای هزاردستان…
تو تا دوری ز من جانا چنین بیجان همیگردم چو در چرخم درآوردی به گردت زان همیگردم چو باغ وصل خوش بویم…
سیر گشتم ز نازهای خسان کم زنم من چو روغن به لسان بعد از این شهد را نهان دارم تا نیفتند اندر…
ای درآورده جهانی را ز پای بانگ نای و بانگ نای و بانگ نای چیست نی آن یار شیرین بوسه را بوسه…