
هر عضو من از ذوقت خم عسلی گشته
خورشید حمل رویت دریای عسل خویت
هر ذره ز خورشیدت صاحب عملی گشته
این دل ز هوای تو دل را به هوا داده
وین جان ز لقای تو برج حملی گشته
یا بدیع الحسن قد اوضحت بالبلبال بال بالهوی زلزلتنی و العقل فی الزلزال زال قد رجعنا قد رجعنا جانبا من طورکم انظرونا…
شمس دین بر یوسفان و نازنینان نازنین بر سر جمله شهان و سرفرازان نازنین بر سران و سروران صد سر زیاده جاه…
دی بنواخت یار من بنده غم رسیده را داد ز خویش چاشنی جان ستم چشیده را هوش فزود هوش را حلقه نمود…
ننشیند آتشم چو ز حق خاست آرزو زین سو نظر مکن که از آن جاست آرزو تردامنم مبین که از آن بحر…
هر کی در او نیست از این عشق رنگ نزد خدا نیست به جز چوب و سنگ عشق برآورد ز هر سنگ…
امروز سماع است و مدام است و سقایی گردان شده بر جمع قدحهای عطایی فرمان سقی الله رسیدهست بنوشید ای تن همه…
پیرهن یوسف و بو میرسد در پی این هر دو خود او میرسد بوی می لعل بشارت دهد کز پی من جام…
با همگان فضولکی چون که به ما ملولکی رو که بدین عاشقی سخت عظیم گولکی ای تو فضول در هوا ای تو…