
نو به نو هر روز باری می کشم
وین بلا از بهر کاری می کشم
نو به نو هر روز باری می کشم
وین بلا از بهر کاری می کشم
زحمت سرما و برف ماه دی
بر امید نوبهاری می کشم
پیش آن فربه کن هر لاغری
این چنین جسم نزاری می کشم
از دو صد شهرم اگر بیرون کنند
بهر عشق شهریاری می کشم
گر دکان و خانهام ویران شود
بر وفای لاله زاری می کشم
عشق یزدان پس حصاری محکم است
رخت جان اندر حصاری می کشم
ناز هر بیگانه سنگین دلی
بهر یاری بردباری می کشم
بهر لعلش کوه و کانی می کنم
بهر آن گل بار خاری می کشم
بهر آن دو نرگس مخمور او
همچو مخموران خاری می کشم
بهر صیدی کو نمیگنجد به دام
دام و داهول شکاری می کشم
گفت ای غم تا قیامت می کشی
می کشم ای دوست آری می کشم
سینه غار و شمس تبریزی است یار
سخره بهر یار غاری می کشم
برگذری درنگری جز دل خوبان نبری سر مکش ای دل که از او هر چه کنی جان نبری تا نشوی خاک درش…
این عشق گردان کو به کو بر سر نهاده طبلهای که هر کجا مرده بود زنده کنم بیحیلهای خوان روانم از کرم…
آرایش باغ آمد این روی چه روی است این مستی دماغ آمد این بوی چه بوی است این این خانه جنات است…
من پری زادهام و خواب ندانم که کجاست چونک شب گشت نخسپند که شب نوبت ماست چون دماغ است و سر استت…
ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم تو کعبهای هر جا روم قصد مقامت می کنم هر…
ز آتش شهوت برآوردم تو را و اندر آتش بازگستردم تو را از دل من زادهای همچون سخن چون سخن من هم…
ای بی تو حیاتها فسرده وی بیتو سماع مرده مرده ما بر در عشق حلقه کوبان تو قفل زده کلید برده هر…
با چنین رفتن به منزل کی رسی با چنین خصلت به حاصل کی رسی بس گران جانی و بس اشتردلی در سبک…