نتانی آمدن این راه با من
کجا دارد هریسه پای روغن
ولی همراهی و با تو بسازم
که چشم من به روی توست روشن
چو از راهت ببردم شرط نبود
میان راه ترک دوست کردن
بغل‌هایت بگیرم همچو پیران
چو طفلانت نهم گاهی به گردن
چو آدم توبه کن از خوشه چینی
چو کشتی بذر آن توست خرمن
دهان بربند گوش فهم بسته‌ست
مگو چیزی که می ناید به گفتن
مولانا
از لب یار شکر را چه خبر وز رخش شمس و قمر را چه خبر با دمش باد بهاری چه زند وز…
مولانا
خوش می گریزی هر طرف از حلقه ما نی مکن ای ماه برهم می زنی عهد ثریا نی مکن تو روز پرنور…
مولانا
از ما مرو ای چراغ روشن تا زنده شود هزار چون من تا بشکفد از درون هر خار صد نرگس و یاسمین…
مولانا
گر ساعتی ببری ز اندیشه‌ها چه باشد غوطی خوری چو ماهی در بحر ما چه باشد ز اندیشه‌ها نخسپی ز اصحاب کهف…
مولانا
ای لولیان ای لولیان یک لولی‌یی دیوانه شد تشتش فتاد از بام ما، نک سوی مجنون‌خانه شد می‌گشت گِرد حوض او، چون…
مولانا
مشنو حیلت خواجه هله ای دزد شبانه بشلولم بشلولم مجه از روزن خانه بمشو غره پرستش بمده ریش به دستش وگرت شاه…
مولانا
چه افسردی در آن گوشه چرا تو هم نمی‌گردی مگر تو فکر منحوسی که جز بر غم نمی‌گردی چو آمد موسی عمران…
مولانا
ای دلارام من و ای دل شکن وی کشیده خویش بی‌جرمی ز من از نظر رفتی ز دل بیرون نه‌ای ز آنک…
نتیش | هوش مصنوعی مجله اینترنتی