
ناله بلبل بهار کنیم
تا بدان بلبلان شکار کنیم
ناله بلبل بهار کنیم
تا بدان بلبلان شکار کنیم
کار او ناز و کار ما لابه است
گر ننالیم پس چه کار کنیم
در گلستان رویم و گل چینیم
بر سر عاشقان نثار کنیم
اندرآییم مست در بازار
همه را مست و بیقرار کنیم
سیم با یار خوش عذار خوریم
خدمت چشم پرخمار کنیم
کس نداند خدای داند و بس
عیشهایی که با نگار کنیم
تو اگر رازدار ما باشی
راز را با تو آشکار کنیم
می گریزند خلق از تاتار
خدمت خالق تبار کنیم
بار کردند اشتران بگریز
رختمان نیست ما چه بار کنیم
خلق خیزان کنند و ما بر بام
اشتر مردمان شمار کنیم
بلبل نگر که جانب گلزار میرود گلگونه بین که بر رخ گلنار میرود میوه تمام گشته و بیرون شده ز خویش منصوروار…
روزی خوشست رویت از نور روز خوشتر باده نکوست لیکن ساقی ز می نکوتر هر بستهای که باشد امروز برگشاید دل در…
صبح چو آفتاب زد رایت روشناییی لعل و عقیق میکند در دل کان گداییی گر ز فلک نهان بود در ظلمات کان…
من با تو حدیث بیزبان گویم وز جمله حاضران نهان گویم جز گوش تو نشنود حدیث من هر چند میان مردمان گویم…
آب زنید راه را، هین که نگار میرسد مژده دهید باغ را، بوی بهار میرسد راه دهید یار را، آن مه دَه…
از لب یار شکر را چه خبر وز رخش شمس و قمر را چه خبر با دمش باد بهاری چه زند وز…
تو هر روزی از آن پشته برآیی کنی مر تشنه جانان را سقایی تو هر صبحی جهان را نور بخشی که جان…
بی گاه شد بیگاه شد خورشید اندر چاه شد خیزید ای خوش طالعان وقت طلوع ماه شد ساقی به سوی جام رو…