
نارفته به دام پای بستیم
شطرنج ندیدهایم و ماتیم
یک جرعه نخوردهایم و مستیم
همچون شکن دو زلف خوبان
نادیده مصاف ما شکستیم
ما سایه آن بتیم گویی
کز اصل وجود بت پرستیم
سایه بنماید و نباشد
ما نیز چو سایه نیست هستیم
خشمین بر آن کسی شو کز وی گزیر باشد یا غیر خاک پایش کس دستگیر باشد گیرم کز او بگردی شاه و…
هله طبل وفا بزن که بیامد اوان تو می چون ارغوان بده که شکفت ارغوان تو بفشاریم شیره از شکرانگور باغ تو…
گفت لبم ناگهان نام گل و گلستان آمد آن گلعذار کوفت مرا بر دهان گفت که سلطان منم، جانِ گلستان منم حضرت…
گر از شراب دوشین در سر خمار داری بگذار جام ما را با این چه کار داری ور تازهای نه دوشین بنشین…
طال ما بتنا بلاکم یا کرامی و شتنا یا حبیب الروح این الملتقی اوحشتنا حبذا شمس العلی من ساعه نورتنا مرحبا بدر…
آمدستیم تا چنان گردیم که چو خورشید جمله جان گردیم مونس و یار غمگنان باشیم گل و گلزار خاکیان گردیم چند کس…
العشق یقول لی تزین الزینه عندنا تیقن لا تنظر غیرنا فتعمی لا تله عن الیقین بالظن لا عیش لخایف کئیب لا تبرح…
سیمبرا ز سیم تو سیمبرم به جان تو وز می نو که دادهای جان نبرم به جان تو زخم گران همیکشم زخم…