
چونک شب گشت نخسپند که شب نوبت ماست
چون دماغ است و سر استت مکن استیزه بخسب
دخل و خرج است چنین شیوه و تدبیر سزاست
خرج بیدخل خدایی است ز دنیا مطلب
هر که را هست زهی بخت ندانم که که راست
شب قدر است جسم تو کز او یابند دولتها مه بدرست روح تو کز او بشکافت ظلمتها مگر تقویم یزدانی که طالعها…
گر تو خواهی که تو را بیکس و تنها نکنم وامقت باشم هر لحظه و عذرا نکنم این تعلق به تو دارد…
در زیر نقاب شب این زنگیکان را بین با زنگیکان امشب در عشرت جان بنشین خلقان همه خوش خفته عشاق درآشفته اسرار…
خوشی آخر بگو ای یار چونی از این ایام ناهموار چونی به روز و شب مرا اندیشه توست کز این روز و…
اگر مرا تو نخواهی دلم تو را خواهد تو هم به صلح گرایی اگر خدا خواهد هزار عاشق داری تو را به…
مطرب و نوحه گر عاشق و شوریده خوش است نبود بسته بود رسته و روییده خوش است تف و بوی جگر سوخته…
نگاهبان دو دیدهست چشم دلداری نگاه دار نظر از رخ دگر یاری وگر نه به سینه درآید به غیر آن دلبر بگو…
انتم الشمس و القمر منکم السمع و البصر نظر القلب فیکم بکم ینجلی النظر قلتم الصبر اجمل صبر العبد ما انصبر نحن…