
سوگند به جان تو بخوردم
کز روی تو چشم برندارم
گر تیغ زنی ز تو نگردم
درمان ز کسی دگر نجویم
زیرا ز فراق توست دردم
در آتشم ار فروبری تو
گر آه برآورم نه مردم
برخاستم از رهت چو گردی
بر خاک ره تو بازگردم
برخیز و صبوح را بیارا پُر لَخلخه کن کنار ما را پیش آر شراب رنگ آمیز ای ساقی خوب خوب سیما از…
گل گفت مرا نرمی از خار چه میجویی گفتم که در این سودا هشیار چه میجویی گفتا که در این سودا دلدار…
من با تو حدیث بیزبان گویم وز جمله حاضران نهان گویم جز گوش تو نشنود حدیث من هر چند میان مردمان گویم…
از اول امروز حریفان خرابات مهمان توند ای شه و سلطانِ خرابات امروز چه روزست؟ بگو روز سعادت این قبله دل کیست؟…
هر کی از حلقه ما جای دگر بگریزد همچنان باشد کز سمع و بصر بگریزد زان خورد خون جگر عاشق زیرا شیر…
من بیخود و تو بیخود، ما را کی بَرَد خانه؟ من چند تو را گفتم، کم خور دو سه پیمانه؟ در شهر…
من طربم طرب منم زهره زند نوای من عشق میان عاشقان شیوه کند برای من عشق چو مست و خوش شود بیخود…
دل با دل دوست در حنین باشد گویای خموش همچنین باشد گویم سخن و زبان نجنبانم چون گوش حسود در کمین باشد…