
مقام ناز نداری برو تو ناز مکن
چو میوه پخته نگشت از درخت بازمکن
مقام ناز نداری برو تو ناز مکن
چو میوه پخته نگشت از درخت بازمکن
به پیش قبله حق همچو بت میا منشین
نماز خود را از خویش بینماز مکن
گهی که پخته شدی از درخت فارغ باش
ز گرم و سرد میندیش و احتراز مکن
چو هیچ خصم نماند برو به بزم نشین
سلاح رزم بینداز و ترک تاز مکن
چو صاف صاف برآمد ز کوره نقده تو
مده به کوره هر کوردل گداز مکن
جمال خود ز اسیران عشق هیچ مپوش
چو باغ لطف خدایی تو در فراز مکن
من از کی باک دارم خاصه که یار با من از سوزنی چه ترسم و آن ذوالفقار با من کی خشک لب…
اول نظر ار چه سرسری بود سرمایه و اصل دلبری بود گر عشق وبال و کافری بود آخر نه به روی آن…
تیز دوم تیز دوم تا به سواران برسم نیست شوم نیست شوم تا بر جانان برسم خوش شدهام خوش شدهام پاره آتش…
به روحهای مقدس ز من سلام برید به عاشقان مقدم ز من پیام برید به روز وصل چو برقم شب فراق چو…
نه در وفات گذارد نه در جفا دلدار نه منکرت بگذارد نه بر سر اقرار به هر کجا که نهی دل به…
نه فلک مر عاشقان را بنده باد دولت این عاشقان پاینده باد بوستان عاشقان سرسبز باد آفتاب عاشقان تابنده باد تا قیامت…
بار دگر آن دلبر عیار مرا یافت سرمست همیگشت به بازار مرا یافت پنهان شدم از نرگس مخمور مرا دید بگریختم از…
منم که کار ندارم به غیر بیکاری دلم ز کار زمانه گرفت بیزاری ز خاک تیره ندیدم به غیر تاریکی ز پیر…