
مقام خلوت و یار و سماع و تو خفته
که شرم بادت از آن زلفهای آشفته
مقام خلوت و یار و سماع و تو خفته
که شرم بادت از آن زلفهای آشفته
از این سپس منم و شب روی و حلقه یار
شب دراز و تب و رازهای ناگفته
برون پرده درند آن بتان و سوزانند
که لطفهای بتان در شب است بنهفته
به خواب کن همه را طاق شو از این جفتان
به سوی طاق و رواقش مرو به شب جفته
بدانک خلوت شب بر مثال دریایی است
به قعر بحر بود درهای ناسفته
رخ چو کعبه نما شاه شمس تبریزی
که باشدت عوض حجهای پذرفته
جنتی کرد جهان را ز شکر خندیدن آنک آموخت مرا همچو شرر خندیدن گرچه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم…
ای سراندازان همه در عشق تو پا کوفته گوهر جان همچو موسی روی دریا کوفته زیر این هفت آسیا هستی ما را…
گشت جان از صدر شمس الدین یکی سوداییی در درون ظلمت سودا ورا داناییی یک بلندی یافت بختم در هوای شمس دین…
چو درد گیرد دندان تو عدو گردد زبان تو به طبیبی بگرد او گردد یکی کدو ز کدوها اگر شکست آرد شکسته…
واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود فرقیی مشکل چون عاشق و معشوق نبود جز قیاس و دوران هست طرق لیک شدست بر…
برای تو فدا کردیم جانها کشیده بهر تو زخم زبانها شنیده طعنههای همچو آتش رسیده تیر کاری زان کمانها اگر دل را…
ای مرغ گیر دام نهانی نهادهای بر روی دام شعر دخانی نهادهای چندین هزار مرغ بدین فن بکشتهای پرهای کشته بهر نشانی…
در پرده خاک ای جان عیشی است به پنهانی و اندر تتق غیبی صد یوسف کنعانی این صورت تن رفته و آن…