غزل شمارهٔ ۲۳۴۴ – مبارک باد آمد ماه روزه

مولانا molana

مبارک باد آمد ماه روزه

رهت خوش باد ای همراه روزه

شدم بر بام تا مه را ببینم

که بودم من به جان دلخواه روزه

نظر کردم کلاه از سر بیفتاد

سرم را مست کرد آن شاه روزه

مسلمانان سرم مست است از آن روز

زهی اقبال و بخت و جاه روزه

بجز این ماه ماهی هست پنهان

نهان چون ترک در خرگاه روزه

بدان مه ره برد آن کس که آید

در این مه خوش به خرمنگاه روزه

رخ چون اطلسش گر زرد گردد

بپوشد خلعت از دیباه روزه

دعاها اندر این مه مستجاب است

فلک‌ها را بدرد آه روزه

چو یوسف ملک مصر عشق گیرد

کسی کو صبر کرد در چاه روزه

سحوری کم زن ای نطق و خمش کن

ز روزه خود شوند آگاه روزه

بیا ای شمس دین و فخر تبریز

توی سرلشکر اسپاه روزه