
ما همه از الست همدستیم
عاقبت شکر بازپیوستیم
ما همه از الست همدستیم
عاقبت شکر بازپیوستیم
ما همه همدلیم و همراهیم
جمله از یک شراب سرمستیم
ما ز کونین عشق بگزیدیم
جز که آن عشق هیچ نپرستیم
چند تلخی کشید جان ز فراق
عاقبت از فراق وارستیم
آفتابی درآمد از روزن
کرد ما را بلند اگر پستیم
آفتابا مکش ز ما دامن
نی که بر دامن تو بنشستیم
از شعاع تو است اگر لعلیم
از تو هستیم ما اگر هستیم
پیش تو ذره وار رقصانیم
از هوای تو بند بشکستیم
از سرو مرا بوی بالای تو میآید وز ماه مرا رنگ و سیمای تو میآید هر نی کمر خدمت در پیش تو…
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود وارهد از حد جهان بیحد و اندازه شود خاک سیه بر سر او…
ای عاشقان ای عاشقان آمد گه وصل و لقا از آسمان آمد ندا کای ماه رویان الصلا ای سرخوشان ای سرخوشان آمد…
ای آنک تو خواب ما ببستی رفتی و به گوشهای نشستی ما را همه بند دام کردی ما بند شدیم و تو…
ای جبرئیل از عشق تو اندر سما پا کوفته ای انجم و چرخ و فلک اندر هوا پا کوفته تا گاو و…
هر طربی که در جهان گشت ندیم کهتری میبرمد از او دلم چون دل تو ز مقذری هر هنری و هر رهی…
در میان ظلمت جان تو نور چیست آن فر شاهی می نماید در دلم آن کیست آن می نماید کان خیال روی…
اگر مر تو را صلح آهنگ نیست مرا با تو ای جان سر جنگ نیست تو در جنگ آیی روم من به…