
ما به تماشای تو بازآمدیم
جانب دریای تو بازآمدیم
ما به تماشای تو بازآمدیم
جانب دریای تو بازآمدیم
سیل غمت خانهٔ دل را بِبُرد
زود به صحرای تو بازآمدیم
چون سَرِ ما مطبخ سودای توست
بر سَرِ سودای تو بازآمدیم
از سَرِ چه صد رسن انداختی
تا سوی بالای تو بازآمدیم
نالهٔ سرنای تو در جان رسید
در پِیِ سرنای تو بازآمدیم
تو مردی و نظرت در جهان جان نگریست چو باز زنده شدی زین سپس بدانی زیست هر آن کسی که چو ادریس…
باز درآمد ز راه بیخود و سرمست دوش توبه کنان توبه را سیل ببردست دوش گرز برآورد عشق کوفت سر عقل را…
وقتت خوش ای حبیبی، بشنو به حق یاری ارحم حنین قلبی لا تسع فی ضراری دل را مکن چو خاره، مگزین ز…
جان خراباتی و عمر بهار هین که بشد عمر چنین هوشیار جان و جهان! جان مرا دست گیر چشم جهان! حرف مرا…
ای خفته به یاد یار برخیز میآید یار غار برخیز زنهارده خلایق آمد برخیز تو زینهار برخیز جان بخش هزار عیسی آمد…
دل چه خوردهست عجب دوش که من مخمورم یا نمکدان کی دیدهست که من در شورم هر چه امروز بریزم شکنم تاوان…
تو دوش رهیدی و شب دوش رهیدی امروز مکن حیله که آن رفت که دیدی ما را به حکایت به در خانه…
گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی از جنبش او جنبش این پرده نبینی از تابش آن مه که در افلاک نهان…