
غدرالعشق فزلت قدمی
مزجالفرقة دمعی بدمی
غدرالعشق فزلت قدمی
مزجالفرقة دمعی بدمی
و حنیالقلب بما اورثنی
ندما فی ندم فی ندم
کرة الحجب وجودی و نی
اسفا لیت وجودی عدمی
و سقیالصب و قد اسکرنی
شرب القلب و ماذاق فمی
ای صنم لطف ترا میدانم
نیم ای دوست، بدان حد عجمی
ز لطیفی تو، گر شکر ترا
بدل اندیشم، ترسم برمی
من کی باشم؟! که تو بر تخت جمال
حسرت شاه و سپاه و حشمی
منه انگشت تو بر حرف کژم
من اگر حرف کژم تو قلمی
سبقالجود وجودی قدما
منک، یا انت ولیالنعم
به حق جود وجودت که مبر
ز من بیدل و هذا قسمی
لا تبح قتلی بالصد وصل
و اجرنی، انا صید الحرم
من پای همیکوبم ای جان و جهان دستی ای جان و جهان برجه از بهر دل مستی ای مست مکش محشر بازآی…
چه نیکبخت کسی که خدای خواند تو را درآ درآ به سعادت درت گشاد خدا که برگشاید درها مفتح الابواب که نزل…
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد در این…
زهی سرگشته در عالم سر و سامان که من دارم زهی در راه عشق تو دل بریان که من دارم وگر در…
نه آتشهای ما را ترجمانی نه اسرار دل ما را زبانی برهنه شد ز صد پرده دل و عشق نشسته دو به…
نکو بنگر به روی من نه آنم من که هر باری ببین دریای شیرینی ببین موج گهر باری کی بگریزد ز دست…
من دزد دیدم کو برد مال و متاع مردمان این دزد ما خود دزد را چون می بدزدد از میان خواهند از…
شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا چو قسمتست چه جنگست مر مرا و تو را شراب آن گل است و…