
صد خمار است و طرب در نظر آن دیده
که در آن روی نظر کرده بود دزدیده
صد خمار است و طرب در نظر آن دیده
که در آن روی نظر کرده بود دزدیده
صد نشاط است و هوس در سر آن سرمستی
که رخ خود به کف پاش بود مالیده
عشوه و مکر زمانه نپذیرد گوشی
که سلام از لب آن یار بود بشنیده
پیچ زلفش چو ندیدی تو برو معذوری
ای تو در نیک و بد دور زمان پیچیده
نی تراشی است که اندر نی صورت بدمد
هیچ دیدی تو نیی بینفسی نالیده
گر بداند که حریف لب کی خواهد شد
کِیْ برنجد ز بریدن قلم بالیده
گر بپرسند چه فرق است میان تو و غیر
فرق این بس که توی فرق مرا خاریده
جرعهٔ کَن فَیَکون بر سر آن خاک بریخت
لب عشاق جهان خاک تو را لیسیده
شمس تبریز تو را عشق شناسد نه خرد
بر دم باد بهاری نرسد پوسیده
عاشق روی جان فزای توییم رحمتی کن که در هوای توییم تو به رخسار آفتابی و مه ما همه ذره در هوای…
زهی حلاوت پنهان در این خلای شکم مثال چنگ بود آدمی نه بیش و نه کم چنانک گر شکم چنگ پر شود…
گرچه نه به دریاییم دانه گهریم آخر ورچه نه به میدانیم در کر و فریم آخر گر باده دهی ور نی زان…
چنگ خردم بگسل تاری من و تاری تو هین نوبت دل میزن باری من و باری تو در وحدت مشتاقی ما جمله…
ز لقمهای که بشد دیده تو را پرده مخور تو بیش که ضایع کنی سراپرده حیات خویش در آن لقمه گرچه پنداری…
گر یار لطیف و باوفایی ور از دل و جان از آن مایی خواهم که در این میان درآیی ای ماه بگو…
ای سگ قصاب هجر خون مرا خوش بلیس زانک نیرزد کنون خون رهی یک لکیس گنج نهان دو کون پیش رخش یک…
الا فیالغشق تشریفی و عیدی تعالوا نحو عشق منستزید دعانا من تعالی عن حدود نجیالمحدود بالعین الحدید دعانا بحر ذی ماء فرات…