
ای خنک آن را که او روی شما را ندید
من شده مهمان تو در چمن جان تو
پای پر از خار شد دست یکی گل نچید
ای مثل خارپشت گرد تو خار درشت
خار تو ما را بکشت مار تو ما را گزید
با تو موافق شدم با تو منافق شدم
بر دبه عاشق شدم در دبه زیت پلید
ز بهار جان خبر ده هله ای دم بهاری ز شکوفههات دانم که تو هم ز وی خماری بشکف که من شکفتم…
به باغ آییم فردا جمله یاران همه یاران همدل همچو باران صلا گفتیم فردا روز باغ است صلای عاشقان و حق گزاران…
هله زیرک هله زیرک هله زیرک هله زوتر هله کز جنبش ساقی بدود باده به سر بر بدود روح پیاده سر گنجینه…
من از این خانه پرنور به در می نروم من از این شهر مبارک به سفر می نروم منم و این صنم…
ایا سر کرده از جانم! تو را خانه کجا باشد؟ الا ای ماه تابانم! تو را خانه کجا باشد؟ الا ای قادر…
ای دو چشمت جاودان را نکتهها آموخته جانها را شیوههای جان فزا آموخته هر چه در عالم دری بستهست مفتاحش توی عشق…
کی بود خاک صنم با خون ما آمیخته خوش بود این جسمها با جانها آمیخته این صدفهای دل ما با چنین درد…
خوشی آخر بگو ای یار چونی از این ایام ناهموار چونی به روز و شب مرا اندیشه توست کز این روز و…