
روشنی خانه تویی خانه بمگذار و مرو
عشرت چون شکر ما را تو نگهدار و مرو
روشنی خانه تویی خانه بمگذار و مرو
عشرت چون شکر ما را تو نگهدار و مرو
عشوه دهد دشمن من عشوه او را مشنو
جان و دلم را به غم و غصه بمسپار و مرو
دشمن ما را و تو را بهر خدا شاد مکن
حیله دشمن مشنو دوست میازار و مرو
هیچ حسود از پی کس نیک نگوید صنما
آنج سزد از کرم دوست به پیش آر و مرو
همچو خسان هر نفسی خویش به هر باد مده
وسوسهها را بزن آتش تو به یک بار و مرو
اندرآ در خانه یارا ساعتی تازه کن این جان ما را ساعتی این حریفان را بخندان لحظهای مجلس ما را بیارا ساعتی…
شب که جهان است پر از لولیان زهره زند پرده شنگولیان بیند مریخ که بزم است و عیش خنجر و شمشیر کند…
امشب از چشم و مغز خواب گریخت دید دل را چنین خراب گریخت خواب دل را خراب دید و یباب بی نمک…
قد اشرقت الدنیا من نور حمیانا البدر غدا ساقی و الکأس ثریانا الصبوه ایمانی و الخلوه بستانی و المشجر ندمانی و الورد…
ای بکرده رخت عشاقان گرو خون مریز این عاشقان را و مرو بر سر ره تو ز خون آثار بین هر طرف…
دلبری و بیدلی اسرار ماست کار کار ماست چون او یار ماست نوبت کهنه فروشان درگذشت نوفروشانیم و این بازار ماست نوبهاری…
فضول گشتهام امروز جنگ میجویم منوش نکته مستان که یاوه میگویم تنا بسوز چو هیزم که از تو سیر شدم دلا برو…
آن خواجه را در کوی ما در گل فرورفتهست پا با تو بگویم حال او برخوان اذا جاء القضا جباروار و زفت…