
رحت انا من بینکم غبت کذا من عینکم
لا تغفلوا عن حینکم لا تهدموا دارینکم
رحت انا من بینکم غبت کذا من عینکم
لا تغفلوا عن حینکم لا تهدموا دارینکم
اخواننا اخواننا ان الزمان خاننا
لا تنسؤا هجراننا لا تهدموا دارینکم
قد فاتنا اعمارنا و استنسیت اخبارنا
و استثقلت اوزارنا لا تهدموا دارینکم
استوثقوا ادیانکم و استغنموا اخوانکم
و استعشقوا ایمانکم لا تهدموا دارینکم
ای ساقیی که آن می احمر گرفتهای وی مطربی که آن غزل تر گرفتهای ای دلبری که ساقی و مطرب فنا شدند…
تو ز من ملول گشتی که من از تو ناشتابم صنما چه می شتابی که بکشتی از شتابم تو رئیسی و امیری…
آن خواجه خوش لقا چه دارد بازار مرا بها چه دارد او عشوه دهد از او تو مشنو رختش بطلب که تا…
سیمبرا ز سیم تو سیمبرم به جان تو وز می نو که دادهای جان نبرم به جان تو زخم گران همیکشم زخم…
شیردلا صد هزار شیردلی کردهای در کرم از آفتاب نیز سبق بردهای چشم ببند و بکن بار دگر رحمتی بشکن سوگند را…
چون دل جانا بنشین بنشین چون جان بیجا بنشین بنشین بلکا دلکا کم کن یغما ای خوش سیما بنشین بنشین عمری گشتی…
من اگر پرغم اگر شادانم عاشق دولت آن سلطانم تا که خاک قدمش تاج من است اگرم تاج دهی نستانم تا لب…
بنه ای سبز خنگ من فراز آسمانها سم که بنوشت آن مه بیکیف دعوت نامهای پیشم روان شد سوی ما کوثر که…