
دلبر بیگانه صورت مهر دارد در نهان
گر زبانش تلخ گوید قند دارد در دهان
دلبر بیگانه صورت مهر دارد در نهان
گر زبانش تلخ گوید قند دارد در دهان
از درون سو آشنا و از برون بیگانه رو
این چنین پرمهر دشمن من ندیدم در جهان
چونک دلبر خشم گیرد عشق او می گویدم
عاشق ناشی مباش و رو مگردان هان و هان
راست ماند تلخی دلبر به تلخی شراب
سازوار اندر مزاج و تلخ تلخ اندر زبان
پیش او مردن به هر دم از شکر شیرینتر است
مرده داند این سخن را تو مپرس از زندگان
شاد روزی کاین غزل را من بخوانم پیش عشق
سجدهای آرم بر زمین و جان سپارم در زمان
مرغ جان را عشق گوید میل داری در قفس
مرغ گوید من تو را خواهم قفس را بردران
عید نمیدهد فرح بینظر هلال تو کوس و دهل نمیچخد بیشرف دوال تو من به تو مایل و توی هر نفسی ملولتر…
زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم چونک من از…
داد دهی ساغر و پیمانه را مایه دهی مجلس و میخانه را مست کنی نرگس مخمور را پیش کشی آن بت دردانه…
بوسیسی افندیمو هم محسن و هم مه رو نیپو سر کینیکا چونم من و چونی تو یا نعم صباح ای جان مستند…
بانگ تسبیح بشنو از بالا پس تو هم سبح اسمه الاعلی گل و سنبل چرد دلت چون یافت مرغزاری که اخرج المرعی…
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد گمان مبر که مرا درد این جهان باشد برای من مَگری و مگو: «دریغ…
ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود بسی بکردم لاحول و توبه دل نشنود غزل سرا شدم از دست عشق…
برآمد بر شجر طوطی که تا خطبهیْ شکر گوید به بلبل کرد اشارت گل که تا اشعار برگوید به سرو سبز وحی…