
در پرده دل بنگر صد دختر آبستان
زان گنجگه دلها زان سجده گه مستان
در پرده دل بنگر صد دختر آبستان
زان گنجگه دلها زان سجده گه مستان
بشنو چه به اسرارم می آید از آن طارم
یک دم که از این سو آ یک دم که قدح بستان
در عربده افتاده از عشق چنین خوبان
هم لشکر ترکستان هم لشکر هندستان
از عقل بپرسیدم کاین شهره بتان چونند
گفتا پنهان صورت پیدا به فن و دستان
در شرق خداوندی شمس الحق تبریزی
آیند و روند اینها در هر چمن و بستان
گویند به بَلاساغون، تُرکی دو کمان دارد وَر زآندو یکی کم شد، ما را چه زیان دارد؟ ای در غم بیهوده، از…
مهرهای از جان ربودم بیدهان و بیدهان گر رقیب او بداند گو بدان و گو بدان سر او را نقش کردم نقش…
در غیب پر، این سو مپر ای طایر چالاک من هم سوی پنهان خانه رو ای فکرت و ادراک من عالم چه…
انجیرفروش را چه بهتر انجیرفروشی ای برادر ماییم معاشران دولت هین بر کف ما نهید ساغر ای ساقی ماه روی زیبا ای…
تا که ما از نظر و خوبی تو باخبریم از بد و نیک جهان همچو جهان بیخبریم نظری کرد سوی خوبی تو…
ای محو عشق گشته جانی و چیز دیگر ای آنک آن تو داری آنی و چیز دیگر اسرار آسمان را و احوال…
ای ظریف جهان سلام علیک ان دائی و صحتی بیدیک داروی درد بنده چیست بگو قبله لو رزقت من شفتیک از تو…
گر جان به جز تو خواهد از خویش برکنیمش ور چرخ سرکش آید بر همدگر زنیمش گر رخت خویش خواهد ما رخت…