
کاین جهان خیره است در تو کز جهان دیگری
خوش خرام ای سرو جان کامروز جان دیگری
خوش بخند ای گلستان کز گلستان دیگری
آب خلقان رفت جمله در هوای آب و نان
یوسفا در قحط عالم آب و نان دیگری
تو جهان زندگی و این جهان بندگی
تو ز شاه شه نشان والله نشان دیگری
یا عاشقین المقصد سیحوا الی ما ترشدوا و استفتشوا من یسعد یلقون این السید العشق نور مرتفع و السر نعم المکترع نهر…
ای بر سر هر سنگی از لعل لبت نوری وز شورش زلف تو در هر طرفی سوری در حسن بهشت تو در…
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم ور تو بگوییم که نی، نی شکنم شکر برم آمدهام چو عقل…
هله صیاد نگویی که چه دام است و چه دانه که چو سیمرغ ببیند بجهد مست ز لانه بجز از دست فلانی…
صنما گر ز خط و خال تو فرمان آرند این دل خسته مجروح مرا جان آرند عاشقان نقش خیال تو چو بینند…
آن مه که ز پیدایی در چشم نمیآید جان از مزه عشقش بیگشن همیزاید عقل از مزه بویش وز تابش آن رویش…
من پری زادهام و خواب ندانم که کجاست چونک شب گشت نخسپند که شب نوبت ماست چون دماغ است و سر استت…
گر بنخسبی شبی ای مه لقا رو به تو بنماید گنج بقا گرم شوی شب تو به خورشید غیب چشم تو را…