
وز گفت حسود برنگردیم
زین دمدمهها زنان بترسند
بر ما تو مخوان که مرد مردیم
مردانه کنیم کار مردان
پنهان نکنیم آنچ کردیم
ما را تو به زرد و سرخ مفریب
کز خنجر عشق روی زردیم
بر درد هزار آفرین باد
باقی بر ما که یار دردیم
گر این جا حاضری سر همچنین کن چو کردی بار دیگر همچنین کن مرا دی تنگ اندر بر کشیدی بیا ای تنگ…
نمیگفتی مرا روزی که ما را یار غاری تو درون باغ عشق ما درخت پایداری تو ایا شیر خدا آخر بفرمودی به…
جان من و جان تو بستست به همدیگر همرنگ شوم از تو گر خیر بود گر شر ای دلبر شنگ من ای…
من پای همیکوبم ای جان و جهان دستی ای جان و جهان برجه از بهر دل مستی ای مست مکش محشر بازآی…
به گوشهای بروم گوش آن قدح گیرم که عاشق قدح و درد و خصم تدبیرم خوش است گوشه و یا گوشه گشتهای…
یار مرا مینهلد تا که بخارم سر خود هیکل یارم که مرا میفشرد در بر خود گاه چو قطار شتر میکشدم از…
مهرهای از جان ربودم بیدهان و بیدهان گر رقیب او بداند گو بدان و گو بدان سر او را نقش کردم نقش…
هزار بار کشیدهست عشقِ کافرخو شبم ز بام به حجره، ز حجره تا سر کو شب آن چنان به گاه آمده که…