
در خانه خود یافتم از شاه نشانی
انگشتری لعل و کمر خاصه کانی
در خانه خود یافتم از شاه نشانی
انگشتری لعل و کمر خاصه کانی
دوش آمده بودهست و مرا خواب ببرده
آن شاه دلارامم و آن محرم جانی
بشکسته دو صد کاسه و کوزه شه من دوش
از عربده مستانه بدان شیوه که دانی
گویی که گزیدهست ز مستی رخ من بر
کز شاه رخ من بر کاری است نهانی
امروز در این خانه همیبوی نگار است
زین بوی به هر گوشه نگاری است عیانی
خون در تن من باده صرف است از این بوی
هر موی ز من هندوی مست است شبانی
گوشی بنه و نعره مستانه شنو تو
از قامت چون چنگ من الحان اغانی
هم آتش و هم باده و خرگاه چو نقد است
پیران طریقت بپذیرند جوانی
در آینه شمس حق و دین شه تبریز
هم صورت کل شهره و هم بحر معانی
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید در این عشق چو مردید همه روح پذیرید بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید کز این…
گه چرخ زنان همچون فلکم گه بال زنان همچون ملکم چرخم پی حق رقصم پی حق من زان ویم نی مشترکم چون…
چون تو شادی بنده گو غمخوار باش تو عزیزی صد چو ما گو خوار باش کار تو باید که باشد بر مراد…
تا چه عشق است آن صنم را با دل پرخون شده هر زمان گوید که چونی ای دل بیچون شده دم به…
چه شکر داد عجب یوسف خوبی به لبان که شد ادریسش قیماز و سلیمان به لبان به شکرخانه او رفته به سر…
عاشق آن قند تو جان شکرخای ماست سایهی زلفین تو در دو جهان جای ماست از قد و بالای اوست عشق که…
یا من لواء عشقک لا زال عالیا قد خاب من یکون من العشق خالیا نادی نسیم عشقک فی انفس الوری احیاکم جلالی…
گر آتش دل برزند بر مؤمن و کافر زند صورت همه پران شود گر مرغ معنی پر زند عالم همه ویران شود…