غزل شمارهٔ ۶۴۱ – در حلقه عشاق به ناگه خبر افتاد

مولانا molana

در حلقه عشاق به ناگه خبر افتاد
کز بخت یکی ماه رخی خوب درافتاد
چشم و دل عشاق چنان پر شد از آن حسن
تا قصه خوبان که بنامند برافتاد
بس چشمه حیوان که از آن حسن بجوشید
بس باده کز آن نادره در چشم و سر افتاد
مه با سپر و تیغ شبی حمله او دید
بفکند سپر را سبک و بر سپر افتاد
ما بنده آن شب که به لشکرگه وصلش
در غارت شکر همه ما را حشر افتاد
خونی بک هجران به هزیمت علم انداخت
بر لشکر هجران دل ما را ظفر افتاد
گفتند ز شمس الحق تبریز چه دیدیت
گفتیم کز آن نور به ما این نظر افتاد

مولانا molana

مطالعه بیشتر