
خوش نازکنان بر پشت سقا
از چشمه جان پر کرد شکم
کای تشنه بیا ای تشنه بیا
سقا پنهان وان مشک عیان
لیکن نبود از مشک جدا
گر رقص کند آن شیر علم
رقصش نبود جز رقص هوا
دورم ز نظر فعلم بنگر
تا بوی بود بر عود گوا
از بوی تو جان قانع نشود
ای چشمه جان ای چشم رضا
نظاره چه میآیی در حلقه بیداری گر سینه نپوشانی تیری بخوری کاری در حلقه سر اندرکن دل را تو قویتر کن شاهی…
دیده حاصل کن دلا آن گه ببین تبریز را بیبصیرت کی توان دیدن چنین تبریز را هر چه بر افلاک روحانیست از…
ای پرده در پرده بنگر که چهها کردی دل بردی و جان بردی این جا چه رها کردی ای برده هوسها را…
بگردان ساقی مه روی جام رهایی ده مرا از ننگ و نام گرفتارم به دامت ساقیا ز آنک نهادستی به هر گامی…
ای چرخ عیب جویم وی سقف پرستیزم تا کی به گوشه گوشه از مکر تو گریزم ای چرخ همچو زنگی خون خواره…
گر یار لطیف و باوفایی ور از دل و جان از آن مایی خواهم که در این میان درآیی ای ماه بگو…
حکم نو کن که شاه دورانی سکه تازه زن که سلطانی حکم مطلق تو راست در عالم حاکمان قالباند و تو جانی…
یا ساقیةالمدام هاتی وامحوا بمدامة صفاتی من عین مدامة رحیق لا تمزجها منالفرات اشبع طربا و رو عیشا لا تخش ملامةالوشاة لا…