
خدایا مطربان را انگبین ده
برای ضرب دست آهنین ده
خدایا مطربان را انگبین ده
برای ضرب دست آهنین ده
چو دست و پای وقف عشق کردند
تو همشان دست و پای راستین ده
چو پر کردند گوش ما ز پیغام
توشان صد چشم بخت شاه بین ده
کبوتروار نالانند در عشق
توشان از لطف خود برج حصین ده
ز مدح و آفرینت هوشها را
چو خوش کردند همشان آفرین ده
جگرها را ز نغمه آب دادند
ز کوثرشان تو هم ماء معین ده
خمش کردم کریما حاجتت نیست
که گویندت چنان بخش و چنین ده
من و تو دوش شب بیدار بودیم همه خفتند و ما بر کار بودیم حریف غمزه غماز گشتیم به پیش طره طرار…
بیا که عاشق ماهست وز اختران پیداست بدانک مست تجلی به ماه راه نماست میان روز شتر بر سر مناره رود هر…
برات عاشق نو کن رسید روز برات زکات لعل ادا کن، رسید وقت زکات برات و قدر خیالت دو عید چیست وصال…
مکن ای دوست نشاید که بخوانند و نیایی و اگر نیز بیایی بروی زود نپایی هله ای دیده و نورم گه آن…
کار تو داری صنما قدر تو باری صنما ما همه پابسته تو شیر شکاری صنما دلبر بیکینه ما شمع دل سینه ما…
هر روز بگه ای شه دلدار درآیی جان را و جهان را شکفانی و فزایی یا رب چه خجستهست ملاقات جمالت آن…
تو بمال گوش بربط که عظیم کاهل است او بشکن خمار را سر که سر همه شکست او بنواز نغمه تر به…
بوی آن خوب ختن می آیدم بوی یار سیمتن می آیدم می رسد در گوش بانگ بلبلان بوی باغ و یاسمن می…