
زان کس که کند توبه زین واقعه بیزارم
مجنون ز غم لیلی چون توبه نکرد ای جان
صد لیلی و صد مجنون درجست در اسرارم
بس بیسر و پا عشقی که عاشق و معشوقم
هم زارم و بیمارم هم صحت بیمارم
اندیشه پرنده زین سوخته پر گشته
که من قفس تنگم که جعفر طیارم
خبری است نورسیده تو مگر خبر نداری جگر حسود خون شد تو مگر جگر نداری قمری است رونموده پر نور برگشوده دل…
گر خورد آن شیر عشقت خون ما را خورده گیر ور سپارم هر دمی جان دگر بسپرده گیر سردهم این دم توی…
عشق مرا بر همگان برگزید آمد و مستانه رخم را گزید شکر کز آن کان زر جعفری روی مرا نادره گازی رسید…
وصف آن مخدوم میکن گرچه میرنجد حسود کاین حسودی کم نخواهد گشت از چرخ کبود گرچه خود نیکو نیاید وصف می از…
میزن سهتا که یکتا گشتم مکن دوتایی یا پردهٔ رهاوی یا پردهٔ رهایی بی زیر و بی بَم تو ماییم در غم…
هله آن به که خوری این می و از دست روی تا به هر جا که روی خوشدل و سرمست روی چرخ…
ببسته است پری نهانیی پایم ز بند اوست که من در میان غوغایم ز کوه قافم من که غریب اطرافم به صورتم…
بار دگر جانب یار آمدیم خیره نگر سوی نگار آمدیم بر سر و رو سجده کنان جمله راه تا سر آن گنج…