
به گوش من برسانید هجر تلخ پیام
که خواب شیرین بر عاشقان شدهست حرام
به گوش من برسانید هجر تلخ پیام
که خواب شیرین بر عاشقان شدهست حرام
بکرد بر خور و بر خواب چارتکبیری
هر آن کسی که بر او کرد عشق نیم سلام
به من نگر که بدیدم هزار آزادی
چو عشق را دل و جانم کنیزک است و غلام
عظیم نور قدیم است عشق پیش خواص
اگر چه صورت و شهوت بود به پیش عوام
دلم چو زخم نیابد رود که توبه کند
مخند بر من و بر خود کدام توبه کدام
زهی گناه که کفر است توبه کردن از او
نه پس طریق گریز و نه پیش جای مقام
به چار مذهب خونش حلال و ریختنی
از آنک عشق نریزد به غیر خون کرام
بکش مرا که چو کشتی به عشق زنده شدم
خموش کردم و مردم تمام گشت کلام
دلم همچون قلم آمد در انگشتان دلداری که امشب مینویسد زی نویسد باز فردا ری قلم را هم تراشد او رقاع و…
ما مست شدیم و دل جدا شد از ما بگریخت تا کجا شد چون دید که بند عقل بگسست در حال دلم…
ای در غم تو به سوز و یارب بگریسته آسمان همه شب گر چرخ بگرید و بخندد آن جذبه خاک باشد اغلب…
خوشدلم از یار همچنانک تو دیدی جان پرانوار همچنانک تو دیدی از چمن یار صد روان مقدس در گل و گلزار همچنانک…
تا با تو قرین شدهست جانم هر جا که روم به گلستانم تا صورت تو قرین دل شد بر خاک نیم بر…
هر شش جهتم ای جان منقوش جمال تو در آینه درتابی چون یافت صقال تو آیینه تو را بیند اندازه عرض خود…
بد دوش بیتو تیره شب و روشنی نداشت شمع و سماع و مجلس ما چاشنی نداشت شب در شکنجه بودم و جرمی…
چیزی مگو که گنج نهانی خریدهام جان دادهام ولیک جهانی خریدهام رویم چو زرگر است از او این سخن شنو دادم قراضه…