
به عاقبت بپریدی و در نهان رفتی
عجب عجب به کدامین ره از جهان رفتی
به عاقبت بپریدی و در نهان رفتی
عجب عجب به کدامین ره از جهان رفتی
بسی زدی پر و بال و قفس دراشکستی
هوا گرفتی و سوی جهان جان رفتی
تو باز خاص بدی در وثاق پیرزنی
چو طبل باز شنیدی به لامکان رفتی
بدی تو بلبل مستی میانه جغدان
رسید بوی گلستان به گل ستان رفتی
بسی خمار کشیدی از این خمیر ترش
به عاقبت به خرابات جاودان رفتی
پی نشانه دولت چو تیر راست شدی
بدان نشانه پریدی و زین کمان رفتی
نشانهای کژت داد این جهان چو غول
نشان گذاشتی و سوی بینشان رفتی
تو تاج را چه کنی چونک آفتاب شدی
کمر چرا طلبی چونک از میان رفتی
دو چشم کشته شنیدم که سوی جان نگرد
چرا به جان نگری چون به جان جان رفتی
دلا چه نادره مرغی که در شکار شکور
تو با دو پر چو سپر جانب سنان رفتی
گل از خزان بگریزد عجب چه شوخ گلی
که پیش باد خزانی خزان خزان رفتی
ز آسمان تو چو باران به بام عالم خاک
به هر طرف بدویدی به ناودان رفتی
خموش باش مکش رنج گفت و گوی بخسب
که در پناه چنان یار مهربان رفتی
بگفتم حال دل گویم از آن نوعی که دانستم برآمد موج آب چشم و خون دل نتانستم شکسته بسته میگفتم پریر از…
آمدم من بیدل و جان ای پسر رنگ من بین نقش برخوان ای پسر نی غلط من نامدم تو آمدی در وجود…
پرسید کسی که ره کدامست گفتم کاین راه ترک کامست ای عاشق شاه دان که راهت در جست رضای آن همامست چون…
ای همه سرگشتگان مهمان تو آفتاب از آسمان پرسان تو چشم بد از روی خوبت دور باد ای هزاران جان فدای جان…
زان شاهد شکرلب زان ساقی خوشمذهب جان مست شد و قالب ای دوست مخسب امشب زان نورِ همه عالم هر شیوه همینالم…
بجه بجه ز جهان تا شه جهان باشی شکر ستان هله تا تو شکرستان باشی بجه بجه چو شهاب از برای کشتن…
یار شدم یار شدم با غم تو یار شدم تا که رسیدم بر تو از همه بیزار شدم گفت مرا چرخ فلک…
صبحدم شد زود برخیز ای جوان رخت بربند و برس در کاروان کاروان رفت و تو غافل خفتهای در زیانی در زیانی…