
بغداد همانست که دیدی و شنیدی
رو دلبر نوجوی، چو دربند قدیدی؟!
بغداد همانست که دیدی و شنیدی
رو دلبر نوجوی، چو دربند قدیدی؟!
زین دیک جهان یک دو سه کفگیر بخوردی
باقی، همه دیک آن مزه دارد که چشیدی
الله مراد لی والله مریدی
فرقت علی الله عتیقی و جدیدی
من فرش شدم زیر قدمهای قضاهاش
خود را نکشد فرش ز پاکی و پلیدی
لا خیر ولا میر، سوی الله تعالی
فالغیبة عنه نفسا غیر سدید
از راحت و دردش نکشم خویش، و ندزدم
قفلی دهدم حکم حق، و گاه کلیدی
لا ارفع عنه بصری طرفة عین
لا امنع عن رب ظریقی و تلیدی
مرا هو العین و بالعین تطری
روحی، و عمادی، و عتادی، و عتیدی
رو خویش درانداز چو گوی، ارچه زنندت
شه را تو به میدان نه که بازیچهٔ عیدی؟!
این خلق چو چوگان و، زننده ملک و بس
فاعل همه او دان، به قریبی و بعیدی
از ناز برون آی، کزین ناز به ارزی
تو روشنی چشم حسینی، نه یزیدی
صالحت و بایعت معالعشق علی ان
یاتینی محیاه نصیری و شهیدی
لا اقسم بالوعد و بالصادق فیه
ان قد ملاء العشق مرادی بمریدی
هرجای که خشکیست درین بحر در آرید
تا تر شود و تازه و غرقاب مجیدی
الغصة والصحو جزاء لشحیح
والقهوة والسکر وفاق لسعید
العزةلله تعالی، فتعالوا
فالعز من الله نثار لعبید
یا خامد یا جامد یا منکر سکری
یا قایم فیالصورة، یا شر حسیدی
ارواح درین گلشن چون سرو روانند
تو همچو بنفشه به جوانی چه خمیدی؟!
لا حول ولا قوة الا بملیک
یجعلک ملیکا وسنا کل ولید
ای آهوی خوش ناف بران ناف عبر، باف
کز سوسن و از سنبل آن پار چریدی
ای که لب تو چون شکر هان که قرابه نشکنی وی که دل تو چون حجر هان که قرابه نشکنی عشق درون…
گرچه نه به دریاییم دانه گهریم آخر ورچه نه به میدانیم در کر و فریم آخر گر باده دهی ور نی زان…
اندرآ ای اصل اصل شادمانی شاد باش اندرآ ای آب آب زندگانی شاد باش گرت بیند زندگانی تا ابد باقی شود ورت…
حجاب از چشم بگشایی که سبحان الذی اسری جمال خویش بنمایی که سبحان الذی اسری شراب عشق میجوشی از آن سوتر ز…
آخر بشنید آن مه آه سحر ما را تا حشر دگر آمد امشب حشر ما را چون چرخ زند آن مه در…
کجا باشد دورویان را میان عاشقان جایی که با صد رو طمع دارد ز روز عشق فردایی طمع دارند و نبودشان که…
ای دوست شکر خوشتر یا آنک شکر سازد ای دوست قمر خوشتر یا آنک قمر سازد بگذار شکرها را بگذار قمرها را…
شاد آن صبحی که جان را چاره آموزی کنی چاره او یابد که تش بیچارگی روزی کنی عشق جامه میدراند عقل بخیه…