غزل شمارهٔ ۱۱۱۲ – بر منبرست این دم مذکر مذکر

مولانا molana

بر منبرست این دم مذکر مذکر
چون چشمه روانه مطهر مطهر
بر منبری بلندی دانای هوشمندی
بر پای منبر او مکرر مکرر
هر لفظ او جهانی روشن چو آسمانی
بگشاده در بیانی مقرر مقرر
زین گونه درگشایی داده تو را رهایی
از حبس خاکدانی مکدر مکدر
بنهاده نردبانی از صنعت زبانی
بر بام آسمانی مدور مدور
نور از درون هیزم بیرون کشید آتش
آتش ز خود نیامد منور منور
آتش به فعل مردم زاید ز سنگ و آهن
و اختر به امر زاید مدبر مدبر
مر هر پیمبری را بودست معجز نو
چون نیست معجزه او مشهر مشهر
مسعود از اوست نحسی فردوس از او است حبسی
محکوم از اوست نفسی مزور مزور
این منبر و مذکر در نفس توست در سر
اما در این طلب تو مقصر مقصر

مولانا molana

مطالعه بیشتر