غزل شمارهٔ ۱۶۹۶ – ای چرخ عیب جویم وی سقف پرستیزم

مولانا molana

ای چرخ عیب جویم وی سقف پرستیزم

تا کی به گوشه گوشه از مکر تو گریزم

ای چرخ همچو زنگی خون خواره خلایق

من ابر همچو خونم بر تو چرا بریزم

ای دل بسوز خوش خوش مگریز از این دوآتش

کاین است بر تو واجب کیی به نار تیزم

مقصود نور آمد عالم تنور آمد

وین عشق همچو آتش وین خلق همچو هیزم

همچون خلیل یزدان پروانه وار شادان

در آتشش نشستم تا حشر برنخیزم