
ای هفت دریا گوهر عطا کن
وین مسها را پرکیمیا کن
ای هفت دریا گوهر عطا کن
وین مسها را پرکیمیا کن
ای شمع مستان وی سرو بستان
تا کی ز دستان آخر وفا کن
بگریست بر ما هر سنگ خارا
این درد ما را جانا دوا کن
ای خشم کرده دیدار برده
این ماجرا را یک دم رها کن
احسان و مردی بسیار کردی
آن مردمی را اکنون دو تا کن
ای خوب مذهب ای ماه و کوکب
در ظلمت شب چون مه سخا کن
درد قدیمی رنج سقیمی
گرد یتیمی از ما جدا کن
گر در نعیمم در زر و سیمم
بیتو یتیمم درمان ما کن
من لب ببستم در غم نشستم
بگشای دستم قصد لقا کن
برفتیم ای عقیق لامکانی ز شهر تو تو باید که بمانی سفر کردیم چون استارگان ما ز تو هم سوی تو که…
مرا وصال تو باید صبا چه سود کند چو من زمین تو گشتم سما چه سود کند ایا بتان شکرلب چو روی…
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم ور تو بگوییم که نی، نی شکنم شکر برم آمدهام چو عقل…
گفتی شکار گیرم رفتی شکار گشتی گفتی قرار یابم خود بیقرار گشتی خضرت چرا نخوانم کآب حیات خوردی پیشت چرا نمیرم چون…
میر خوبان را دگر منشور خوبی دررسید در گل و گلزار و نسرین روح دیگر بردمید با ملیحا زاده الرحمن احسانا جدید…
وقتت خوش ای حبیبی، بشنو به حق یاری ارحم حنین قلبی لا تسع فی ضراری دل را مکن چو خاره، مگزین ز…
عیسی روح گرسنهست چو زاغ خر او میکند ز کنجد کاغ چونک خر خورد جمله کنجد را از چه روغن کشیم بهر…
زشت کسی کو نشد مسخره یار خوب دست نگر پا نگر دست بزن پا بکوب مسخره باد گشت هر چه درختست و…