
ای مطرب این غزل گو کی یار توبه کردم
از هر گلی بریدم وز خار توبه کردم
ای مطرب این غزل گو کی یار توبه کردم
از هر گلی بریدم وز خار توبه کردم
گه مست کار بودم گه در خمار بودم
زان کار دست شستم زین کار توبه کردم
در جرم توبه کردن بودیم تا به گردن
از توبههای کرده این بار توبه کردم
ای می فروش این ده ساغر به دست من ده
من ننگ را شکستم وز عار توبه کردم
مانند مست صرعم بیرون ز چار طبعم
از گرم و سرد و خشکی هر چار توبه کردم
ای مطرب الله الله می بیرهم تو بر ره
بردار چنگ می زن بر تار توبه کردم
ز اندیشههای چاره دل بود پاره پاره
بیچارگی است چاره ناچار توبه کردم
بنمای روی مه را خوش کن شب سیه را
کز ذوق آن گنه را بسیار توبه کردم
گفتم که وقت توبهست شوریدهای مرا گفت
من تایب قدیمم من پار توبه کردم
بهر صلاح دین را محروسه یقین را
منکر به عشق گوید ز انکار توبه کردم
هست در حلقه ما حلقه ربایی عجبی قمری باخبری درد دوایی عجبی هست در صفه ما صف شکنی کز نظرش تابد از…
ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را آن راه زن دل را آن راه بر دین را زان می که…
هین که گردن سستکردی، کو کبابت؟ کو شرابت؟ هین که بس تاریکرویی، ای گرفته آفتابت یاد داری که ز مستی با خرد…
باز فروریخت عشق از در و دیوار من باز ببرید بند اشتر کین دار من بار دگر شیر عشق پنجه خونین گشاد…
ساقی چو شه من بد بیش از دگران خوردم برگشت سر از مستی تخلیط و خطا کردم آن ساقی بایستم چون دید…
فرست بادهٔ جان را به رسم دلداری بدان نشان که مرا بینشان همیداری بدان نشان که به هر شب چو ماه میتابی…
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید معشوق همین جاست بیایید بیایید معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار در بادیه سرگشته…
تا کی به حبس این جهان من خویش زندانی کنم وقت است جان پاک را تا میر میدانی کنم بیرون شدم ز…