
ای صورت روحانی امروز چه آوردی
آورد نمیدانم دانم که مرا بردی
ای صورت روحانی امروز چه آوردی
آورد نمیدانم دانم که مرا بردی
ای گلشن نیکویی امروز چه خوش بویی
بر شاخ کی خندیدی در باغ کی پروردی
امروز عجب چیزی میافتی و میخیزی
در باغ کی خندیدی وز دست کی میخوردی
آن طبع زرافشانی و آن همت سلطانی
پیران و جوانان را آموخت جوامردی
بگذر ز جوامردی کان هم ز دوی خیزد
در وحدت همدردی درکش قدح دردی
هم همره و همدردی هم جمعی و هم فردی
هم عاشق و معشوقی هم سرخی و هم زردی
با این همه در مجلس بنشین و میا با من
ترسم که میان ره بگریزی و برگردی
ور ز آنک همیآیی با خویش مبر دل را
کز دل دودلی خیزد گه گرمی و گه سردی
هست به خطه عدم شور و غبار و غارتی آتش عشق درزده تا نبود عمارتی ز آنک عمارت ار بود سایه کند…
یاور من توی بکن بهر خدای یاریی نیست تو را ضعیفتر از دل من شکاریی نای برای من کند در شب و…
باز چه شد تو را دلا باز چه مکر اندری یک نفسی چو بازی و یک نفسی کبوتری همچو دعای صالحان دی…
مرا هر دم همیگویی که برگو قطعه شیرین به هر بیتی یکی بوسه بده پهلوی من بنشین زهی بوسه زهی بوسه زهی…
گر خورد آن شیر عشقت خون ما را خورده گیر ور سپارم هر دمی جان دگر بسپرده گیر سردهم این دم توی…
خدمت بیدوستی را قدر و قیمت هست نیست خدمت اندر دست هست و دوستی در دست نیست دوستی در اندرون خود خدمتی…
جان حیوان که ندیده است به جز کاه و عطن شد ز تبدیل خدا لایق گلزار فطن نوبهاری است خدا را جز…
پیمانه ایست این جان پیمانه این چه داند از پاک میپذیرد در خاک میرساند در عشق بیقرارش بنمودنست کارش از عرش میستاند…