غزل شمارهٔ ۲۳۶۶ – ای سراندازان همه در عشق تو پا کوفته

مولانا molana

ای سراندازان همه در عشق تو پا کوفته

گوهر جان همچو موسی روی دریا کوفته

زیر این هفت آسیا هستی ما را خوش بکوب

روشنایی کی فزاید سرمه ناکوفته

عاشقان با عاقلان اندرنیامیزد از آنک

درنیامیزد کسی ناکوفته با کوفته

عاقلان از مور مرده درکشند از احتیاط

عاشقان از لاابالی اژدها را کوفته

مردم چشم از خیالت چون شود پی کوب عشق

فرق‌ها پیدا شود از کوفته تا کوفته

از شکار تو به بیشه جان شیران خون شده

در هوای قاف قربت پر عنقا کوفته

عشق چون خورشید دامن گستریده بر زمین

عاشقان چون اخترانش راه بالا کوفته

لا چو لالایان زده بر عاشقانش دست رد

غیرت الا شده بر مغز لالا کوفته

حاجیان راه جان خسته نگردند از نشاط

اشترانشان زیر بار از راه اعضا کوفته

ساربان این غزل گو تا ز بعد خستگی

اشتران را مست بینی راه بطحا کوفته