ای روی مه تو شاد خندان
آن روی همیشه باد خندان
آن ماه ز هیچ کس نزاده‌ست
ور زانک بزاد زاد خندان
ای یوسف یوسفان نشستی
در مسند عدل و داد خندان
آن در که همیشه بسته بودی
وا شد ز تو با گشاد خندان
ای آب حیات چون رسیدی
شد آتش و خاک و باد خندان
مولانا
اگر امروز دلدارم درآید همچو دی خندان فلک اندر سجود آید نهد سر از بن دندان الا یا صاح لا تعجل بقتلی…
مولانا
آه کان طوطی دل بی‌شکرستان چه کند آه کان بلبل جان بی‌گل و بستان چه کند آنک از نقد وصال تو به…
مولانا
آفتابی برآمد از اسرار جامه‌شویی کنیم صوفی‌وار تن ما خرقه‌ای‌ست پُر تضریب جان ما صوفی‌یست معنی‌دار خرقهٔ پُر ز بند روزی چند، جان…
مولانا
ای بنده بازگرد به درگاه ما بیا بشنو ز آسمان‌ها حی علی الصلا درهای گلستان ز پی تو گشاده‌ایم در خارزار چند…
مولانا
ناگهان اندر دویدم پیش وی بانگ برزد مست عشق او که هی هیچ می‌دانی چه خون ریز است او؟ چون توی را…
مولانا
جانم به چه آرامد ای یار به آمیزش صحت به چه دریابد بیمار به آمیزش هر چند به بر گیری او را…
مولانا
صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد بگذر بدین حوالی که جهان به هم برآمد به دو چشم نرگسینت به دو لعل…
مولانا
خلقان همه نیکند جز این تن که گزیدیم که از سفهش بس سر انگشت گزیدیم گر هیچ گریزی بگریز از هوس خویش…
نتیش | هوش مصنوعی مجله اینترنتی