
ای روز مبارک و خجسته
ما جمع و تو در میان نشسته
ای روز مبارک و خجسته
ما جمع و تو در میان نشسته
ای همنفس همیشه پیش آ
تا زنده شود دمی شکسته
پیغام دل است این دو سه حرف
بشنو سخن شکسته بسته
یک بار بگو که بنده من
کزاد شوم ز رنج و رسته
آن دست ز روی خویش برگیر
تا گل چینیم دسته دسته
یک بار دگر شکرفشان کن
طوطی نگر از قفس برسته
گر ز تو بوسه ای خرد صد مه و مهر و مشتری تا نفروشی ای صنم کز مه و مهر خوشتری ور…
چه باک دارد عاشق ز ننگ و بدنامی که عشق سلطنت است و کمال و خودکامی پلنگ عشق چه ترسد ز رنگ…
مهمان شاهم هر شبی بر خوان احسان و وفا مهمان صاحبدولتم که دولتش پاینده با بر خوان شیران یک شبی بوزینهای همراه…
فضول گشتهام امروز جنگ میجویم منوش نکته مستان که یاوه میگویم تنا بسوز چو هیزم که از تو سیر شدم دلا برو…
گهی به سینه درآیی گهی ز روح برآیی گهی به هجر گرایی چه آفتی چه بلایی گهی جمال بتانی گهی ز بت…
چو آمد روی مه رویم چه باشد جان که جان باشد چو دیدی روز روشن را چه جای پاسبان باشد برای ماه…
امشب جان را ببر از تن چاکر تمام تا نبود در جهان بیش مرا نقش و نام این دم مست توام رطل…
آورد خبر شکرستانی کز مصر رسید کاروانی صد اشتر جمله شکر و قند یا رب چه لطیف ارمغانی در نیم شبی رسید…