
ای دیده راست راست دیده
چون دیده تو کجاست دیده
ای دیده راست راست دیده
چون دیده تو کجاست دیده
آن قطره بیوفا چه دیدهست
بحر گهر وفاست دیده
اجری خور توتیا چه بیند
اجری ده توتیاست دیده
ای آنک ز روز و شب برونی
روز و شب مر تو راست دیده
در پرتو آفتاب رویت
در رقص چو ذرههاست دیده
بد بیتو دو دیده دشمن جان
اکنون ز تو جان ماست دیده
ای دیده تان چو دل پریشان
در عین دل شماست دیده
هر دیده جدا جدا از آن است
کز دیده ما جداست دیده
چون دیده خدای را ببیند
گویی که مگر خداست دیده
چون دیده کوه بر حق افتاد
از هر سنگیش خاست دیده
زر شد همه کوه از تجلی
یعنی همه کیمیاست دیده
بستان قدح از دستم ای مست که من مستم کز حلقه هشیاران این ساعت وارستم هشیار بر رندی ضدی بود و ضدی…
دشمن خویشیم و یار آنک ما را میکشد غرق دریاییم و ما را موج دریا میکشد زان چنین خندان و خوش ما…
میان باغ گل سرخهای و هو دارد که بو کنید دهان مرا چه بو دارد به باغ خود همه مستند لیک نی…
هل طربا لعاشق وافقه زمانه افلح فی هوائه اصلح فیه شأنه هدده فراقه من غمرات یومه ثم اتاه لیله من قمر امانه…
بیا که ساقی عشق شرابباره رسید خبر ببر بر بیچارگان که چاره رسید امیر عشق رسید و شرابخانه گشاد شراب همچو عقیقش…
درآمد در میان شهر آدم زفت سیلابی فنا شد چرخ و گردان شد ز نور پاک دولابی نبود آن شهر جز سودا…
آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت آن نفسی که باخودی خود تو…
عاشقان را شد مسلم شب نشستن تا به روز خوردنی و خواب نی اندر هوای دلفروز گر تو یارا عاشقی ماننده این…