
ای جان ای جان فی ستر الله
اشتر میران فی ستر الله
ای جان ای جان فی ستر الله
اشتر میران فی ستر الله
جام آتش درکش درکش
پیش سلطان فی ستر الله
ساغر تا لب میخور تا شب
اندر میدان فی ستر الله
چشمش را بین خشمش را بین
پنهان پنهان فی ستر الله
یاری شنگی پروین رنگی
آمد مهمان فی ستر الله
دیدم مستش خستم دستش
آسان آسان فی ستر الله
ساقی برجه باده درده
پنگان پنگان فی ستر الله
آه از عشق جمال حورهای کو گرفت از عاشقانش دورهای زندگیِ نوبهنو از کشتنش صحتی تازه شد از رنجورهای گر گهر داری…
آمدم باز تا چنان گردم که چو خورشید جمله جان گردم سر خُم رَحیق بگشایم سردهٔ بزم سرخوشان گردم عشرت اکنون عَلَم…
خواجه چرا کردهای روی تو بر ما تُرُش زین شکرستان برو! هست کس این جا تُرُش در شکرستانِ دل قند بود هم…
من چو در گور درون خفته همیفرسایم چو بیایی به زیارت سره بیرون آیم نفخ صور منی و محشر من پس چه…
بوی آن خوب ختن می آیدم بوی یار سیمتن می آیدم می رسد در گوش بانگ بلبلان بوی باغ و یاسمن می…
یک چند رندند این طرف در ظل دل پنهان شده و آن آفتاب از سقف دل بر جانشان تابان شده هر نجم…
در پرده خاک ای جان عیشی است به پنهانی و اندر تتق غیبی صد یوسف کنعانی این صورت تن رفته و آن…
مسلمانان مسلمانان مرا جانی است سودایی چو طوفان بر سرم بارد از این سودا ز بالایی مسلمانان مسلمانان به هر روزی یکی…