
ای بی تو حیاتها فسرده
وی بیتو سماع مرده مرده
ای بی تو حیاتها فسرده
وی بیتو سماع مرده مرده
ما بر در عشق حلقه کوبان
تو قفل زده کلید برده
هر آتش زنده از دم توست
رحم آر بر این دم شمرده
خامیم بیا بسوز ما را
در آتش عشق همچو خرده
چون موسی شیر کس نگیریم
با شیر توایم خوی کرده
در پرده مباش ای چو دیده
خوش نیست به پیش دیده پرده
کم گوی ز عشق و عشق میخور
گفتن نبود چنانک خورده
جان من و جان تو بود یکی ز اتحاد این دو که هر دو یکیست جز که همان یک مباد فرد چرا…
اگر تو مست وصالی، رخ تو ترش چراست؟ برون شیشه ز حال درون شیشه گواست پدید باشد مستی میان صد هشیار ز…
فقر را در خواب دیدم دوش من گشتم از خوبی او بیهوش من از جمال و از کمال لطف فقر تا سحرگه…
چند روز است که شطرنج عجب میبازی دانه بوالعجب و دام عجب میسازی کی برد جان ز تو گر ز آنک تو…
هر زمان کز غیب عشق یار ما خنجر کشد گر بخواهم ور نخواهم او مرا اندرکشد همچو پره و قفل من چون…
بیا ساقی می ما را بگردان بدان می این قضاها را بگردان قضا خواهی که از بالا بگردد شراب پاک بالا را…
ای نفس چو سگ آخر تا چند زنی دندان وز کبر کسان رنجی و اندر تو دو صد چندان گریانی و پرزهری…
برفتم دی به پیشش سخت پرجوش نپرسید او مرا بنشست خاموش نظر کردم بر او یعنی که واپرس که بیروی چو ماهم…