
اقبل الساقی علینا حاملا کاس المدام
فاشربوا من کاس خلد و اترکوا کل الطعام
اقبل الساقی علینا حاملا کاس المدام
فاشربوا من کاس خلد و اترکوا کل الطعام
اشبعوا من غیر اکل و اسمعوا من غیر اذن
و انطقوا من غیر حرف و اسکتوا تم الکلام
ایها العشاق طیبوا و اسکروا من کأسنا
و ارکبوا ظهر المعالی و ادخلوا بین الزحام
انهضوا نادی المنادی الصلا این الرجال
جاء کم نادی القیامه فی الهوی نعم القیام
اشربوا سقیا لکم ثم اطربوا غنما لکم
ان هذا یوم عید عیدوا بعد الصیام
وافقونا وافقونا فی طریق الاتحاد
انما نحن کنهر فرقوه و السلام
یا ندیمی سل سبیلا نحو عین السلسبیل
قم لنا نفتح جنانا من جنان یا غلام
امروز تو خوشتری و یا من بی من تو چگونهای و با من نی نی من و تو مگو رها کن فرقی…
مثل ذره روزن همگان گشته هوایی که تو خورشیدشمایل به سر بام برآیی همه ذرات پریشان ز تو کالیوه و شادان همه…
در میان ظلمت جان تو نور چیست آن فر شاهی می نماید در دلم آن کیست آن می نماید کان خیال روی…
همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم همه شراب تو نوشم چو لب فراز کنم حرام دارم با مردمان سخن گفتن…
از ورای سر دل بین شیوهها شکل مجنون عاشقان زین شیوهها عاشقان را دین و کیش دیگرست اصل و فرع و سر…
ناگاه درافتادم زان قصر و سراپرده در قعر چنین چاهی ناخورده و نابرده دنیا نبود عیدم من زشتی او دیدم گلگونه نهد…
ای پرده در پرده بنگر که چهها کردی دل بودی و جان بردی این جا چه رها کردی خورشید جهانی تو سلطان…
عقل گوید که من او را به زبان بفریبم عشق گوید تو خمش باش به جان بفریبم جان به دل گوید رو…